سلام عشقم. از امروز برات بگم که چنان برفی میاددددددددددددد که چند ساله همچین برفی نیومده. صبح قرار بود باباجی بره وقت بگیره برامون که بریم سونوگرافی. هوا که اینجوری شد زنگ زدم بهش گفتم زحمت نکشه خودمون برای بعد از ظهر میریم.ساعت 9 با بابایی از خونه رفتیم بیرون ساعت 12 رسیدم تهران. رفتیم مرکز دکتر شاکری. خدا رو شکر به خاطر هوا خیلیییییییییییییییییی خلوت بود. فقط یه نفر قبل من بود. دیگه نوبت من شد و رفتیم با بابایی تو .دکتره اولش خیلی بداخلاق بود ولی بعدش خوش اخلاق شد.تک تک اعضای بدنت رو بهمون نشون داد.بعد بابای گفت اقای دکتر جنسیتش چیه؟ گفت اقا پسره که من گفتم الان که معلوم نیست ولی دکتر یه چیزی بین پاهات بهمون نشون داد . که فکر کنم تشخیصش در...